فصل سوم
دلائل نقلی
حقیقت روح
«یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا»
«ای پیغمبر درباره حقیقت روح از تو سوال می کنند بگو: روح یک امر الهی است و برای بشر یک حقیقت ناشناخته و مجهول است و آنچه که در فهم این حقیقت به شما داده شده بی کم و ناچیز است»
دانشمندان امروز نیز با آن همه ترقی در زمینه های مختلف هنوز به حقیقت روح و اینکه آیا روح مادی است یا غیرمادی پی نبرده اند و اطلاعاتشان نسبت به روح بسیار اندک و ناچیز است چنانکه «سرچارلز اسکات شرینگتون» می نویسد:
آنطور که باید و شاید در امور پژوهشهای مربوط به واکنشهای روحی از نظر فیزیولوژیکی و با مقایسه با مطالعات ارسطو در 2000 سال قبل پیشرفت چندانی نکرده ایم»
دکتر «گارد ترمورتی» می گوید :
«روح و جسم چیزهایی نیستند که اطلاعات و دانش ما و درباره آنها زیاد باشد.
دکتر «ارستاس چسر» می نویسد:
و چنانچه می دانید فلاسفه بزرگ درباره روح و ماهیت و محل آن و همچنین بقای آن زیاد اندیشیده اند این مسئله پیچیده هنوز حل نشده است و هنوز هم دانشمندان برای کشف آن می کوشند در سالهای اخیر بسیاری از متفکران تصمیم گرفته اند آن را از نظر دیگری مورد مطالعه قرار دهند با این معنی که مسئله روح را که بسیار پیچیده و مبهم است کنار گذارده تنها درباره (ذهن یاروان) یعنی مجموعه احساسات و عقاید و افکار به کنجکاوی و مطالعه بپردازند .
استقلال روح
قرآن در موارد متعددی به استقلال روح اشاره نموده است در آنجا که آفریدگار متعال به فرشتگان فرمان می دهد تا بر آدم سجده کنند می فرماید:
1- فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین
وقتی که صورت بندی آدم به پایان رسید و من از روح خود در کالبد وی بدمیدم بر او سجده کنید.
و در آنجا که از عیسی مسیح (ع) یاد می کند می فرماید:
2- و کلمته ألقاها الی مریم و روح منه
(و سخن وی که او را به سوی مریم انداخت و روح پاکیزه ای که از طرف پروردگار بود.)
در این آیات که لقاء روح را بدنبال آفرینش کالبد انسان و صورت بندی آن ذکر می نماید و آن را بخود نسبت می دهد حاکی از استقلال روح از بدن می باشد.
بقای روح
3-قل یتوفیکم ملکالموت الذی و کل بکم ثم الی ربکم ترجعون
بگو که فرشته های مرگ که موکل شما هستند شما را قبض روح خواهند کرد و آنگاه شما بسوی پروردگارتان مراجعت می نمائید.
در جای دیگر راجع به اشخاص ستمکار در عالم برزخ چنین میفرماید:
4-النار یعرضون علیها غدواً وعتباً و یوم تقوم الساعه
صبح و شام وهمچنین روزیکه قیامت بر پا می گردد وآتش بر آنان عرضه می شود»
5- ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
«گمان نکنید کسانی که در راه خدا شهید شده مرده اند بلکه آنها زنده اند ونزد پرودگار خود ارتزاق می نمایند»
6-یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک راضیه المرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی»
«ای روح قدسی خشنود و خرسند بسوی پروردگارت بازگرد و سپس در زمره بندگانم در بهشت مینو درآی.»
1- الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها فیمسک التی علیها الموت ویرسل الاخری الی اجل مسمی.
«پروردگار جانها را هنگام مرگ و هنگام خواب می گیرد و آنهائی را که مرگشان حتمی است بازداشت و دیگری را پس از مدتی باز می گرداند.»
لازم به توضیح نیست که این آیات نیز صریحاً از استقلال و بقای روح و ادامه حیات بعد از مرگ حکایت می نمایند.
نتیجه
از آنچه گذشت نتیجه می گیریم که انسان در ورای این اعضاء و سلولهای مغزی دارای شخصیت و نیروئی نامرئی است که گرچه ازماهیت و حقیقت آن بطور تفصیل اطلاع کافی در دست ندارم ومعلومات ما در این باره بسی اندک و ناچیز است:
ولی بطور اجمال با دلائلی فراوانی که از عقل و نقل و فطرت و حس و تجربه گذشت جای هیچ گونه تردید باقی نمی ماند که روح در عین ارتباط به تن از بدن و کلیه اعضاء و سلولها مستقل و مجزا بوده، با مرگ جسم از بین نخواهد رفت بلکه همواره زنده و باقی بوده و در جهان ارواح به زندگی جدید و نوین خود ادامه می دهد.
اینک که استقلال و بقای روح به ثبوت رسید دریچه ای از زندگی پس از مرگ و جهان ارواح و بدنبال آن جهان رستاخیز به روی ما گشوده می شود که تفصیل آن را در دو بخش آینده این کتاب از نظر می گذرانید.
جهان ارواح
در ماوراء طبیعت
حجاب چهره جان میشود غبار تنم خوشادمی که از این چهره پرده بر فکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به روضه رضوان که مرغ آنچمنم
مراکه منظر حور است مسکن ومأوی
چرا به کوی خراباتیان بود وطنم
فصل اول
مرگ و زندگی
«وماهذه الحیوه الدنیا الا لهوولعب وان الدارالآخره لهی الحیوان لوکانوا یعلمون»
عمرانسان در این جهان کوتاه و روزگارش گذران و ناپایدار و فطرتاً به حیات جاویدان مشتاق و آرزوهایش بسی بیکران و خواسته هایش نامحدود می باشد و علی رغم این امور خواه و ناخواه امروز یا فردا مرگش فرامی رسد و سرانجام پس از تحمل سختیها این جهان را با هزاران آمال و آرزو ترک می گوید و عزیزان خود را در غم مفارقت و جدائی می گذارد و می گذرد.
پس آیا عشق انسان به بقاء و حیات همیشگی و آرزوها و کاوشهای پیگیر وی در راه یافتن زندگی واقعی بیهوده است ؟
حاشا! که مرگ پایان زندگی و آخرین مرحله تکامل انسان بوده و بدنبال این جهان خزانی؛ جهانی بهاری و پس از این فراق و وصالی نباشد.
آری این فطرت آدمیست که انسان را به جهان پر فروشکوه و زندگی واقعی آینده امیدوار
می سازد که :
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
و این زندگی ایده آل همان زندگی پس از مرگ است که در آیه فوق می فرماید:
«سرای دیگر جای زندگانی واقعی است و الا زندگانی دنیا جز بازی و سرگرمی چیزی نیست.»
و بنابراین مرگ آغاز زندگیست یک زندگی نوینی که هزاران بار از زندگی دنیوی بهتر و والاتر است و در آن بجای جنگ وجدال ، فساد و خونریزی ، چپاول و غارتگری و ظلم وستم، صلح و صفا، آرامش و خوشبختی ،لذت وکامیابی حکومت می کند.
از مرگ نهراسید
ولی متأسفانه بیشتر مردم از مرگ هراسانند و آن رایکنوع شکنجه و درد و رنج تصور می کنند در حالی که مرگ به رنجها و کلیه مصائب و سختیها پایان می دهد .
گر مرگ رسد چرا هراسم کان راه بنست میشناسم
این مرگ نه باغ وبوستانست کو راه سرای دوستانست
تا چند کنم ز مرگ فریاد چون مرگ ازوست ،مرگ من باد.
گربنگرم آنچنان که رایست این مرگ نه مرگ، نقل جایست
ازخوردگهی بخوابگاهی
از خوابگاهی ببزم شاهی
خوابی که ببزم توست راهش
گردن نکشم ز خوابگاهی
چون شوق تو هست خانه خیزم
خوش خسبم و شادمانه خیزم
بسیاری از عرق شدگان و برق زدگان و کسانی که دچار تصادف و حوادث دیگر شده و از مرگ نجات یافته و در حقیقت از پیش مردگان برگشته اند وقتی از حالاتی که در لحظات مرگ به آنها دست داده جویا می شویم می بینیم که هیچکدام دچار وحشت و اضطراب نشده بلکه آسایش و آرامش غیر قابل توصیفی در نهاد خود احساس کرده و میل فراوان بخواب پیدا نموده اند.
«سرویلیام اسلر» طبیب مشهور انگلیسی عکس العملهای حاصله در 500 نفر اشخاص محتضر را دقیقاً مورد بررسی قرار داد فقط11نفرآنها قدری ترس و دو نفر علائم وحشت زیاد نشان
داده اند.
«جون ریل» پزشک بیمارستان گینز در لندن می گوید:
مرگ آنقدر که خیال می کنیم موحش نیست ،اغلب اوقات خویشان ودوستان که شاهد آخرین لحظات یک موجود عزیزی هستند خیلی بیشتر از خود او در رنجند رنج آنها نشانه یک شفقت از روی ساده لوحی است آنها آن ناراحتی را که شخص به تصور خودشان در حال نزع احساس می کند در حال خداحافظی نهائی آن کسانی که ازدست ما می روند در قوه خیل خود می پرورانند.
شاید احساس یک تأسف گذرنده بنمایند ولی ابداً وحشتی احساس نمی کنند.
پیغمبر اکرم (ص) می فرمایند:
«کماتنامون تموتون وکما تسیقظون ، تبعثون»
(همانطور که می خوابید خواهید مرد و همانطور که بیدار می شوید در روز رستاخیز بپا میخیزید.)
به امام باقر(ع) گفته شد:«مالموت» مرگ چیست؟
حضرت فرمود:
(مرگ همان خوابیست که هر شب بسراغ شما می آید منتها مدتش طولانیست.)
خلاصه تمام دانشمندان دقیق و ذیصلاحیت دراین عقیده متفقند که وحشت مرگ صرف خیالی است البته تشنجات و تغییر صورت مخضر در حال جان کندن گاهی منظره ناگواری دارد و ممکنست بعضی آن را علامت درد و رنج تصور کنند ولی این تغییرات جز تشنجات عضلانی چیزی نیست.
بنابراین از مرگ نباید هراسید بلکه باید از اعمال و رفتار خود بیم داشته باشیم زیرا به همان اندازه که مرگ برای نیکوکاران آغاز خوشبختی و سعادت است برای گنهکاران و اشخاص ستمکار آغاز شکنجه و عذاب خواهد بود چنانچه حضرت سجاد(ع) در پاسخ از سوال مرگ می فرماید:
مرگ برای مومن مانند کندن لباس مندرس و آزاد شدن از قید و زنجیر و پوشیدن فاخرترین لباسها بسوی بهترین منزلهاست و برای کافر مانند کندن لباس فاخر و برکردن کهنه ترین و خشن ترین لباسها و رفتن بخوفناک ترین و پرعذاب ترین منزلهاست.
ای که می ترسی ز مرگ اندر فرار
آن زخود ترسانی ای جان هوش دار
زشت، روی توست نی رخسار مرگ
جان تو همچون درخت و مرگ برگ
مرگ هرکس ای پسر همرنگ اوست
آئینه صافی یقین همرنگ روست
انسان درآستان مرگ
«وجائت سکره الموت بالحق ذلک ما کنت منه تحید»
براستی سکرات و بیهوشی مرگ فرا رسید .اینست آنچه تواز آن روی گردان بودی
آیا در حال احتضار بر انسان چه خواهد گذشت؟و چه چیزهائی را مشاهده خواهدکرد و سرانجام چگونه روح از بدن مفارقت می جوید؟
پیغمبر اکرم(ص)در آخرین لحظه عمر خود فرمود:
«لا الا الا الله انالموت سکرات» (مرگ دارای سکره ها ومستیهائیست پروردگارا! مرادر سکرات موت یاری کن) مدت این بیهوشیها که درحدود سه ، چهار ساعت است از حینی که شخص متوجه رفتن می شود آغاز می گردد...
مرحله نخست
در نخستین مرحله ، نفس انسان که دائماً بصور خیالیه مشغول است ، احدی التوجه شده تمام توجهش بخود معطوف می گردد در این موقع که هنگام وداع روح از بدن است حملات و کشمکشهایی میان روح و ایمان و شیاطین و مادیات آغاز می گردد.